سلام ای یار هیچوقت ندانسته من

برایت اینجا مینویسم چون احتمالا نمیخوانی و حتی اگر بخوانی نمیدانی که برای تو نوشته ام و نمینویسم برای تو یا برای وبلاگ یا برای مخاطبانش که برای دل مینویسم و چه خوشتان بیاید چه خوشتان نیاید حرف دل باید زده بشود.

 

تا انجایی که من یادم می امد میگفتند پسر باید حیا داشته باشد( البته برای دختر هم می گفتند ولی من دختر نبودم که به من بگویند ولی قول خواهم داد در دنیای بعدی اگر خدا قسمت کرد و ماده ای شدم از اون قضیه هم برایتان بنویسم البته اگر سم نداشتم). خب من پسر با حیایی بودم و گوگولی. از اون گل پسرهای دوست داشتنی مامان که همه مامانای دیگه مرا به فرزندان به گفته آنان ناخلف نشان میدانند. 

 

هیچوقت با خانوم های عزیز کاری نداشتم و خب انها هم با من کاری نداشتند. نمیدانم از این بابت باید خوشحال باشم یا ناراحت در هر صورت حسرت میخوردم نه؟ اگر همه زندگیم با جنس مخالف بود که حرف ها و حدیث های خودش را داشت و اگر هم مثل الان بودم احساس تنهایی و اینکه از زندگی نهایت استفاده را نمیکنم.

 

من برای حیا جنگیده بودم. برای خوبی. برای پاکدامنی. مگر انتظار زیادی بود همچین چیزی را خواستن؟ اما زمانه عوض شد و دیگر افکار من سنتی بود و کیه که پسر سنتی را دوست داشته باشد؟ خیلیا؟ گمون نمیکنم ، چون منافعشان در خطر می افتد البته که اگر دستم در جیب خودم بود و دست به خرج داشتم قضیه فرق میکرد اما از بد روزگار نبود.

 

داشتم به انسان های فقیری نگاه میکردم  که کسی نگاهشان نمیکند

کسی دوستشان ندارد

کسی احترام بیش از انسان بودن ( البته شاید) به آنها نمیگذارد

آنطرف قصه اما قضیه فرق دارد 

ادم ها دوست داشتنی و محبوب هستند و طرفداران بسیار و ظواهری پر زرق و برق و. 

نه اینکه این ویژگی ها را نداشته باشند اتفاقا ممکن است به احتمال زیاد واقعا چنین شخص باحالی باشند ولی خوش شانسی هم تاثیر کمی نداشته برایشان ( فعل حذف شده انگار)

 

اینان قوانین زندگی است و ما نیز معمولا دنبال یکی از این جنس خوب ها هستیم تا خودمان را بچسبانیم به آنها و ما هم اندکی آنهایی شویم.

 

چی دارم میگم دقیقا نمیدانم ولی گویا اصن در مورد عشق غریبم چیزی نگفتم 

احتمالا به خاطر همین دلایل هم هست که الان پیشم نیست در هر صورت حرف بسیار شد بگذار قسمت دوم برایت کاملش میکنم

مرسی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها